سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

یلدای 96

بعد از زلزله دیشب تهران و کنسرت ماکان بند و یه خواب با دلهره و استرس صبح که از خواب پا شدیم، همگی آماده شدیم و رفتیم خونه بابایی و مامانی تا یلدا دور هم باشیم. به همراه غزل میز یلدا رو آماده کردیم و لباس خوشگلای آقا سورنا رو هم تنش  کردیم و رفتیم به استقبال بلندترین شب سال. سورنای من، عشقم، پسرکم!  یلدا یکی از زیباترین و اصیل ترین رسومات ماست. به بهانه این یک دقیقه بلندتر بودن شب همه اقوام خونه یزگتر فامیل دور هم جمع می شن بابابزرگا و مامان بزرگا واسه نوه هاشون قصه میگن، تنقلات و خوراکی های مخصوص این شب رو میل می کنن، حافظ می خونن و یک شب عالی با هم می گذرونن. ان شالله که به همراه هم شب یلداهای زیبای زیادی رو می گذرونیم...
30 آذر 1396

نشستن روی صندلی غذا

امروز یه فیلم دیدم از سام کوچولو که روی صندلی غذاش نشسته بود و غذا میخورد به فکرم رسید که منم دیگه کم کم صندلی غذا رو وارد جریانات روزانه کنم،امروز با اولین وعده غذا آقا پسری روی صندلی غذاش نشست. اما به نظرم خیلی تسلط برای غذا دادن بهش نداشتم و یه کوچولو خرابکاری هایی هم کردیم.  
28 آذر 1396

اولین غذا

با مجوز آقای دکتر تونستیم از امروز غذا دادن به سورنا خان رو آغاز کنیم. چون مامان ساناز از ابتدای ماه بعد باید بره سرکار، خواستیم زودتر از شش ماهگی غذا رو شروع کنیم که پسرم در نبود مامان خیلی اذیت نشه. حریره بادام و فرنی خیلی رقیق که آقای سورنا بهنظر میرسه خیل دوسشون نداره. با پیشنهاد دکتر غذای کودک ماجان هم تهیه کردیم تا در خلال غذاهای خونگی به گل گلی جون بدیم.
18 آذر 1396

اولین اقدامات برای چهار دست و پا رفتن

امشب مامانی و خاله سارا رفته بودن برای مراسمی که به مناسبت هفتم نه نه برگزار شده بود و من و غزل و آقا سورنا به اتفاق بابایی خونه بودیم. آقا پسری رو به زور کالی بالش و تشک نشوندیم در تشک بازی که با عروسکاش مشغول بازی شه و مامان و غزل هم داشتن ریاضی کار می کردن، که دیدیم پسرجان در حالا تقلا و تلاش و به اندک زمانی سعی تونست خودش رو برگردونه و روی شکم قرار بگیره. اینم یک تلاش دیگه برای طی تکامل.   ...
16 آذر 1396

پنجمین ماهگرد سورنای من

جان جانانم، عطر خوش ایمانم، پنج ماهه شدی دلبرکم. خداوند تمام رحمتش را به من داده، تو هستی و من خوشبخت خوشبختم.  با صدای خنده هایت روحم به عرش می رسد، من با تو بهشت را گشتم. هفت آسمان را دیدم، دم به دم حور و ملائک گشتم. دگر هیچ نمیخواهم از حال و آخرت. تو باشی و من در کنارت.   ...
1 آذر 1396
1